چند سال پیش وقتی صحبت از خوشبختی میشد همه آن را در خانه و خانواده جستوجو میکردند. حتما یادتان هست پدربزرگها و مادربزرگهایمان وقتی از ویژگیهای یک خانواده خوشبخت میگفتند، حرفهایشان پر بود از جملههای: زن خوب و خانهداری دارد، شوهر خانوادهدوستی دارد، لقمه حلال سر سفرهشان است، بچههای خوب و سربهراهی دارند، زندگی آرام و بیسروصدایی دارند، به مادر و پدرشان رسیدگی میکنند، مهماندوستند، ساده و بیتکلفند، ... .
امروز وقتی بخواهند از خوشبختی یک خانواده بگویند از پول و ماشین و دارایی و تحصیلات میگویند. اگر مادر خانواده خانهدار نباشد خوشبختترند. اگر درآمد مرد خانه بیشتر باشد، چه حلال و چه حرام، خوشبختترند. هر چه تعداد فرزندان یک خانواده کمتر باشد خوشبختترند. هر چه تعداد اتاقهای خواب منزلشان بیشتر باشد خوشبختترند. هر چه امکانات رفاهی موجود در خانه بیشتر باشد خوشبتترند.هر چه در رفتوآمدها محدودتر رفتار کنند و به اصطلاح خودمان کلاس بگذارند خوشبختترند. هر چه وقت خود را کمتر در خانه بگذرانند خوشبختترند. هر چه وعدههای غذایی که در رستورانها میخورند بیشتر باشد خوشبختترند. ... .
خیلی از ماها وقتی این متن را میخوانیم میگوییم: "نه امکان ندارد. به نظر من خوشبختی این چیزها نیست. خوشبختی،امری معنوی و درونی است." اما آیا تا به حال ته دلمان حسرت زندگی آنها را نخوردهایم؟ آیا یک بار هم نشده است که بگوییم ای کاش جای آنها بودیم؟ آیا تا حالا احساس نکردهایم که در مقابل آنها چیزی کم داریم؟
به نظر من این تعریف از خوشبختی، یعنی بدبختی. بدبختی که روز به روز فراگیرتر میشود. خواه ناخواه صداوسیما،فیلمهای سینمایی داخلی و خارجی، مجلات، تبلیغات مصرفگرا ، محصولات تجاری لوکس و ... به این بدبختی دامن میزنند.
اما ما میتوانیم خودمان خوشبختی را تعریف کنیم. تعریفی که خود و جامعهمان را نجات دهد. خوشبختی که فرزندانمان را نجات دهد. خوشبختی که آرامش را به خانوادهها هدیه دهد.
تعریف شما از خوشبختی چیست؟
نظرات شما: نظر